مسواک کوچولو



مسواک بی دندون در خانه ای زندگی می کند و هیچکدام از اهالی منزل برای تمیز کردن دندان هایشان از آن استفاده نمی کنند. یک مسواک بود کوچولو و بی دندون! صبح تا شب توی جامسواکی می نشست تا دندون ها بیایند و او تمیزشان کند؛ همیشه منتظر بود اما هیچ دندونی پیش او نمی آمد هر دندونی که می آمد، پیش مسواک خودش می رفت.

یک روز مسواک بی دندون از آن همه تنهایی خسته شده بود ، گفت من دیگر از اینجا ماندن خسته شدم. هیچ دندونی من را دوست ندارد، من از اینجا می روم، از نشستن خسته شدم و می خواهد از آن خانه برود .

مسواک آبی گفت :
مسواک بی دندون . نه! نرو، اگر بری کثیف می شوی، دیگر هیچ دندونی تو را دوست ندارد .

من که دندون ندارم! چقدر اینجا بیکار بمانم؟ خسته شده ام

حوله گفت مگر تو نمی دانی؟ تو مسواک نی نی هستی.

نی نی الان کوچولو است، دندون ندارد اما چند وقت دیگر چند تا دندون در می آورد. اگر تو نباشی، چه کسی دندون های نی نی را مسواک کند؟
مسواک بی دندون خوشحال شد،گفت: من مسواک نی نی هستم؟چرا زودتر بهم نگفتید؟

با خوشحالی گفت باشد، صبر می کنم تا نی نی دندون در بیاورد، آن وقت می شوم مسواک با دندون






بازگشت به گروه بهداشت دهان و دندان  


نظرات شما درباره این مطلب :

نام :


پست الکترونیکی :


نظر شما در مورد مسواک کوچولو :



سایر نظرات :

نظری ثبت نشده است.